شبیه صخره ای که قلب دریا را نمی بیند
نگاهت وسعت دلتنگی ما را نمی بیند
همیشه تهمتِ سیلی به روی صخره را گفتیم
کسی اما نوازش های پیدا را نمی بیند
اگر محو تماشای جمال خویش باشد ماه
درون برکه ، اشک قوی تنها را نمی بیند
به آیینه سپردی چشمهایت را ، نفهمیدی
که آه آلوده گوهرهای زیبا را نمی بیند
کسی که شعر کرده بی قراری های مجنون را
چرا پس بی قراری های لیلا را نمی بیند
تمام هستی من در تو معنا می شود شاعر !
که درویش قناعت پیشه ، دنیا را نمی بیند
کنارت یک نفس بودن به شرط مرگ ، می ارزد
اگر چشمان من تصویر فردا را نمی بیند
.
.
.
بیند ,نمی ,، ,های ,کنارت ,بی ,را نمی ,نمی بیند ,نفس بودن ,بی قراری ,قراری های
درباره این سایت